لنگه کفش معروف
جرج بوش در آخرين مأموريت منطقه ای خود در حالی عراق و افغانستان را ترک گفت كه بدون دستيابي به هرگونه پيروزي شفافي، با یک جنبش کفش روبرو شده است.
براي مشاهده
جرج بوش در آخرين مأموريت منطقه ای خود در حالی عراق و افغانستان را ترک گفت كه بدون دستيابي به هرگونه پيروزي شفافي، با یک جنبش کفش روبرو شده است.
براي مشاهده
اميد کردستاني در تهران به دنيا آمده و در سن چهارده سالگي، پس از مرگ پدرش به کاليفرنيا رفتهاست.
وي مدرک کارشناسي مهندسي برق خود را از دانشگاه ايالتي سنخوزه گرفتهاست. وي همچنين در سال 1991 مدرک کارشناسيارشد خود را در رشته «مديريت بازرگاني» (MBA) از دانشگاه استنفورد گرفت.
وي از هر دو طرف مادري و پدري اصليت تهراني دارد و همچنين متولد و بزرگ شده تهران است و زبان مادري فارسي دارد.
او داراي سابقهاي بيش از 12 سال در زمينه فناوري سطح بالا در شرکتهاي پيشروي اينترنتي مانند نتاسکيپ است. او همچنين نائبرئيس بخش توسعه، کسب و کار و فروش در اين شرکت بود و توانست بازده مالي وبگاه نتاسکيپ را در عرض 18 ماه از 88 ميليون دلار در سال به بيش از 200ميليون دلار در سال برساند.
او کارش را در نتاسکيپ در بخش فروش اُايام (OEM) آغاز کرد و در طي دوره چهار ساله که در آن شرکت حضور داشت مسئوليت برقراري ارتباطات تجاري با شرکتهايي چون ايبِي، سيتيبانک، آمريکنآنلاين، آمازون، تراولاسيتي، اينتل و اکسايت را برعهده داشت.
کردستاني پيش از آغاز کار در نتاسکيپ در بخشهايي چون بازاريابي، مديريت محصول و توسعه،کسب و کار در شرکتهايي چون 3DO، Go و هيولت-پکارد فعاليت ميکردهاست.
کردستاني در 8 مي 2006 در مجله تايم به عنوان يکي از صد نفري که دنيا را شکل دادهاند نام گرفتهاست .
وي هم اکنون يکي از بزرگترين مديران ارشد شرکت گوگل است.
مطالب جالبی در باره زندگی این ایرانی موفق
السلام عليک يا اباعبدالله الحسين
برای مشاهده از مرورگر اکسپلورر (Internet Explorer) استفاده کنید .
اینم از تاثیرات غرب زدگی در جامعه ما! (عکس)
|
گرانترین قهوه از مدفوع حیوانی بنام لاوک تهیه میشود
آیا تا بحال به این فکر کردید که گرانترین قهوه دنیا چگونه تهیه میشود؟! گرانترین قهوه دنیا در اندونزی که Kopi luwak نام دارد از مدفوع حیوانی بنام luwak تهیه میشود. luwak که از دانه های قهوه تغذیه میکند، فقط از پوست دانه های آن تغذیه میکند و هسته قهوه از بدن او دفع میشود که روستائیان آنها را جمع میکنند و هر کیلو مدفوع را به 850 دلار میفروشند. از این قهوه "مرغوب" فقط سالانه 250 کیلو تهیه میشود و به قیمت بسیار گزافی فروخته میشود! بهتر است این را هم بدانید که پروفسوری در کانادا بر روی این قهوه تحقیقاتی به عمل آورده است و مدعیست که نه تنها این نوع قهوه باکتری بیشتری از دیگر قهوه ها ندارد بلکه کمتر هم دارد و هیچ گونه بیماری یی با نوشیدن این نوع قهوه انسان را تهدید نمیکند. برای تهیه قهوه Kopi luwak آنها را شسته و سپس در گرمایی برابر 250 درجه سانیتگراد آنها را سرخ میکنند! کسانی که این قهوه را نوشیدن آن را بسیار نوشیدنی معرفی میکنند. دانشمندان علت مزه خاص این نوع قهوه را دلیل بر این میدانند که دانه های این قهوه از روده luwak رّد میشوند و اسیدها و آنزیمهایی که با آنها قاطی میشوند باعث میشوند که پروئتین زیادی از آنها جدا شوند که همین امر باعث خاص بودن این نوع قهوه میباشد. |
از این به بعد می توانید که خودتان وضعیت هوا را در هر کجای ایران که هستید مشا هده کنید.
و مطلبی وختصر در این باره دارم که د رزیر می آورم.
دستان دعا كننده:
اين داستان واقعي است و به اواخر قرن 15 بر مي گردد.
در يك دهكده كوچك نزديك نورنبرگ خانواده اي با 18 فرزند زندگي مي كردند. براي امرار معاش اين خانواده بزرگ، پدر مي بايستي 18 ساعت در روز به هر كار سختي كه در آن حوالي پيدا مي شد تن مي داد. در همان وضعيت اسفباك آلبرشت دورر و برادرش آلبرت (دو تا از 18 فرزند) رويايي را در سر مي پروراندند. هر دوشان آرزو مي كردند نقاش چيره دستي شوند، اما خيلي خوب مي دانستند كه پدرشان هرگز نمي تواند آن ها را براي ادامه تحصيل به نورنبرگ بفرستد.
يك شب پس از مدت زمان درازي بحث در رختخواب، دو برادر تصميمي گرفتند. با سكه قرعه انداختند و بازنده مي بايست براي كار در معدن به جنوب مي رفت و برادر ديگرش را حمايت مالي مي كرد تا در آكادمي به فراگيري هنر بپردازد، و پس از آن برادري كه تحصيلش تمام شد بايد در چهار سال بعد برادرش را از طريق فروختن نقاشي هايش حمايت مالي مي كرد تا او هم به تحصيل در دانشگاه ادامه دهد.
آن ها در صبح روز يك شنبه در يك كليسا سكه انداختند. آلبرشت دورر برنده شد و به نورنبرگ رفت و آلبرت به معدن هاي خطرناك جنوب رفت و براي 4 سال به طور شبانه روزي كار كرد تا برادرش را كه در آكادمي تحصيل مي كرد و جزء بهترين هنرجويان بود حمايت كند. نقاشي هاي آلبرشت حتي بهتر از اكثر استادانش بود. در زمان فارغ التحصيلي او درآمد زيادي از نقاشي هاي حرفه اي خودش به دست آورده بود.
وقتي هنرمند جوان به دهكده اش برگشت، خانواده دورر براي موفقيت هاي آلبرشت و برگشت او به كانون خانواده پس از 4 سال يك ضيافت شام برپا كردند. بعد از صرف شام آلبرشت ايستاد و يك نوشيدني به برادر دوست داشتني اش براي قدرداني از سال هايي كه او را حمايت مالي كرده بود تا آرزويش برآورده شود، تعارف كرد و چنين گفت: آلبرت، برادر بزرگوارم حالا نوبت توست، تو حالا مي تواني به نورنبرگ بروي و آرزويت را تحقق بخشي و من از تو حمايت ميكنم.
تمام سرها به انتهاي ميز كه آلبرت نشسته بود برگشت. اشك از چشمان او سرازير شد. سرش را پايين انداخت و به آرامي گفت: نه! از جا برخاست و در حالي كه اشك هايش را پاك مي كرد به انتهاي ميز و به چهره هايي كه دوستشان داشت، خيره شد و به آرامي گفت: نه برادر، من نمي توانم به نورنبرگ بروم، ديگر خيلي دير شده، ببين چهار سال كار در معدن چه بر سر دستانم آورده، استخوان انگشتانم چندين بار شكسته و در دست راستم درد شديدي را حس مي كنم، به طوري كه حتي نمي توانم يك ليوان را در دستم نگه دارم. من نمي توانم با مداد يا قلم مو كار كنم، نه برادر، براي من ديگر خيلي دير شده...
بيش از 450 سال از آن قضيه مي گذرد. هم اكنون صدها نقاشي ماهرانه آلبرشت دورر قلمكاري ها و آبرنگ ها و كنده كاري هاي چوبي او در هر موزه بزرگي در سراسر جهان نگهداري ميشود.
يك روز آلبرشت دورر براي قدرداني از همه سختي هايي كه برادرش به خاطر او متحمل شده بود، دستان پينه بسته برادرش را كه به هم چسبيده و انگشتان لاغرش به سمت آسمان بود، به تصوير كشيد. او نقاشي استادانه اش را صرفاً دست ها نام گذاري كرد اما جهانيان احساساتش را متوجه اين شاهكار كردند و كار بزرگ هنرمندانه او را "دستان دعا كننده" ناميدند.
آيا ميدانستيدبرخيها واژههاي زير راکه همگي فرانسوي هستند فارسي ميدانند؟
آسانسور، آلياژ، آمپول، املت، باسن، بتون، بليت، بيسکويت، پاکت، پالتو، پريز، پلاک، پماد، پوتين، پودر، پوره، پونز، پيک نيک، تابلو، تراس، تراخم، نمبر، تيراژ، تور، تيپ، خاويار، دکتر، دليجان، دوجين، دوش، دبپلم، ديکته، رژ، رژيم، رفوزه، رگل، رله، روبان، زيگزاگ، ژن، ساردين، سالاد، سانسور، سراميک، سرنگ، سرويس، سري، سزارين، سوس، سلول، سمينار، سودا، سوسيس، سيلو، سن، سنا، سنديکا، سيفون، سيمان، شانس، شوسه، شوفاژ، شيک، شيمي، صابون، فاميل، فر، فلاسک، فلش، فيله، فيبر، فيش، فيلسوف، فيوز، کائوچو، کابل، کادر، کادو، کارت، کارتن، کافه، کاميون، کاموا، کپسول، کت، کتلت، کراوات، کرست، کلاس، کلوب، کليشه، کمپ، کمپرس، کمپوت، کمد، کميته، کنتور، کنسرو، کنسول، کنکور، کنگره، کودتا، کوپن، کوپه، کوسن، گاراژ، گارد، گاز، گارسون، گريس، گيشه، گيومه، لاستيک، لامپ، ليسانس، ليست، ليموناد، مات، مارش، ماساژ، ماسک، مبل، مغازه، موکت، مامان، ماتيک، ماشين، مانتو، مايو، مبل، متر، مدال، مرسي، موزائيک، موزه، مين، مينياتور، نفت، نمره، واريس، وازلين، وافور، واگن، ويترين، ويرگول، هاشور، هال، هالتر، هورا و بسياري از واژههاي ديگر
ثانیه ها که رسیدن به آن از دقیقه ها هم مهم تر است
دقیقه های که بدون ثانیه معنا ندارد و
ساعت های که بدون دقیق ها می شوند
می شوند ساعتهای بدون باتری
پس بگذارید به ثانیه ها برسم که خود دنیا یی دارد.
از شهر باران به تمام شما سلام می کنم. امیدوارم که همیشه دلتان مثل هوای بعد باران باشه.
2- نکيسا رستوران دارد! روح لطيف نيما نکيسا ، او را وارد عرصه هنر کرده و آنطور که شنيده ايم بزودي کاست سنگربان سابق تيم ملي روانه بازار موسيقي خواهد شد. البته فعاليت غير ورزشي نکيسا فقط به هنر و موسيقي ختم نمي شود . نيم خان با همکاري پدرش اداره يک رستوران سيک و مدرن را در خيابان فراهاني برعهده دارد. خوش تيپي نيما باعث شده کار و کاسبي اش بگيرد.
3- گل محمدي صاحب يک آرايشگاه مجهز يحيي گل محمدي ، مدافع اسبق تیم صباباطری از آن دست فوتباليست هايي است که همواره دور حاشيه را خط کشيده و بي سر و صدا به زندگي و کار خود مشغول است . او به همين چند روزه شهرت و قدرت دلخوش نکرده و اداره يک آرايشگاه مجهز به نام هنر پرشيا را بر عهده دارد. ضمن اينکه آقا يحيي در امور خيريه نيز پيشقدم است و آنطور که شنيده ايم هزينه يک موسسه خيريه را تامين مي کند.
4- باقري ، بازرگان فرش ! کريم باقري ، هافبک صاحب نام تيم پرسپوليس ، که زماني فوتبالش هم مثل فرش شهرش زبانزد عام و خاص بود در کنار شوت زدن و دويدن و پاس دادن در زمين چمن در امر صادرات فرش و ارز آوري براي کشور تجربه و تبحر بالايي دارد. کريم خان همراه پدر همسرش يکي از تجار معروف فرش ايران و به خصوص تبريز در دنياست!
5- دين محمدي ، کاسب در ميلاد نور چندين سال حضور در استقلال و سابقه حضور دو ساله در فوتبال باشگاهي آلمان ، گذشته از تجربيات فني و حرفه اي فراوان براي سيروس خان ، از لحاظ مادي هم براي هافبک ريز نقش پگاهي ها سودآور بود. سيروس ، سرمايه اش را که هم ريالي است و هم ارزي در کار توليد پوشاک به کار انداخته و يک موسسه توليد پوشاک را اداره مي کند . البته يک باب مغازه در پاساژ ميلاد نور و در جوار هم قطاراني چون ميناوند ، پيرواني و دايي نيز از ديگر سرمايه گذاري هاي جناب سيروس خان است که در آن به عرضه پوشاک ورزشي مي پردازد
6- تجارت تهران در قبضه دايي علي دايي ، سر مربي تيم ملي همانطور که در زمين سبز عناوين و رکوردهاي ملي و بين المللي را تصاحب کرده ، در زمينه سودآور اقتصادي سرمايه گذاري هاي کلاني انجام داده است . مشارکت در ساخت يک شهرک توريستي در اطراف چالوس ، مالکيت چندين فروشگاه و گالري کفش و لباس در مراکز خريد يوسف آباد ، منيريه ، ميدان محسني و ميلاد نور و همچنين اداره موسسه توليدي پوشاک ورزشي دايي ، مشغله هايي است که بعد از فوتبال ذهن دايي را به خود مشغول کرده است.
۷- نيکبخت پوشاک توليد مي کند ! عليرضا نيکبخت واحدي ، مهاجم برسبوليس